نقد و بررسی وهابیت review on wahhabism

الاستعراض على الوهابیة / نقد و بررسی وهابیت / review on wahhabism

نقد و بررسی وهابیت review on wahhabism

الاستعراض على الوهابیة / نقد و بررسی وهابیت / review on wahhabism

امام علی علیه السلام در قنوت خود معاویه و ... را لعن میکند

" ابو یوسف قاضى در ص 71 کتاب "الاثار" خود از طریق ابراهیم آورده است که:

همانا على "ع" به هنگامى که معاویه با او جنگ مى نمود در قنوت خود بر معاویه نفرین مى نمود و اهل کوفه هم در این کار از حضرت پیروى کردند، معاویه نیز همین کار را میکرد و اهل شام هم از او تبعیت مى نمودند.

  طبرى درج 6 ص 4. تاریخش روایت کند که: على "ع" هنگامى که نماز مى خواند در قنوت چنین مى فرمود.

"اللهم العن معاویه و عمرا و ابا الاعور السلمى و حبیبا و عبدالرحمن بن خالد و الضحاک بن قیس والولید."

   ادامه مطلب ...

ممنوعین نام " محمد" در زمان خلیفه دوم

آیا نامگذارى به نام محمد ـ صلى الله علیه و سلّم ـ و یکى از نامهاى پیامبران ممنوع و حرام است؟ پس چرا  عمر طى بخشنامه اى به کوفه، نام گذارى به نام پیامبران را ممنوع کرده و در مدینه نیز دستور داد هر کس به نام «محمد» است باید آنرا تغییر دهد؟
 
امام عینى مى گوید: «کان عمر کتب الى أهل الکوفه: لاتسموا احداً باسم نبی، و أمر جماعه بالمدینه بتغییر أسماء أبناءهم المسمّین بمحمد ـ صلى الله علیه و سلّم ـ حتى ذکر له جماعه من الصحابه انه ـ صلى الله علیه و سلّم ـ اذن لهم فی ذلک فترکهم.(1)
 
" عمر به اهل کوفه نامه نوشت که کسی حق ندارد نام انبیاء را بر کسی بگذارد.و دستور داد به جماعتی در مدینه که نام فرزندان خود را که "محمد" است تغییر دهند حتی جماعتی به عمر اعتراض کرده و گفتند که خود پیامبر صلی الله علیه و آله به ما اجازه داده که نام "محمد" را برای آنها انتخاب کنیم اما عمر اعتنایی نکرد. "

راستى کار بنى امیه ـ در کشتن افراد هم نام على ـ و کار  عمر در ممانعت از نامگذارى به نام «محمد» به چه هدفی بوده است ؟ منتظر قضاوت تاریخ هستیم.

 
ادامه مطلب ...

تناسب سنی حضرت ام کلثوم و عمر

درباره ازدواج حضرت ام کلثوم دختر حضرت علی علیه السلام با جناب عمر مباحث مختلفی مطرح است ، حال بنا بر فرض که سخن مخالفین درست باشد و چنین ازدواجی اتفاق افتاده باشد ، باز هم ایراداتی بر آن مطرح است که به یکی از آن ایرادات اشاره میکنیم : 

......

  

بنا به نقل اهل سنت این ازدواج در سال 17هـ اتفاق افتاده است ؛ چنانچه یعقوبی از تاریخ نویسان اهل سنت می‌نویسد :وخرج عمر إلى مکة سنة 17 ... وفی هذه السنة خطب عمر إلى علی بن أبی طالب أم کلثوم بنت علی ...عمر ، در سال 17 هـ به طرف مکه حرکت و در همین سال از دختر علی بن أبی طالب (علیه السلام) خواستگاری کرد .

ام کلثوم نیز که در آخرین سال زندگی نبی مکرم به دنیا آمده است در زمان خواستگاری عمر هفت سال بیشتر نداشته است . چنانچه ابن سعد در طبقات به این حقیقت اشاره کرده و می‌نویسد :تزوجها عمر بن الخطاب وهی جاریة لم تبلغ .(طبقات الکبری، ابن سعد، ج8، ص462_463)عمر با ام کلثوم ازدواج کرد ؛ در حالی که هنوز ام کلثوم به سن بلوغ نرسیده بود .

و در روایت دیگری می‌نویسد :لما خطب عمر بن الخطاب إلى علی ابنته أم کلثوم قال یا أمیر المؤمنین إنها صبیة .(الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 8 ، ص 464 .)زمانی که عمر ، ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد ، علی (علیه السلام) فرمود : ای امیر مؤمنان ، او کودکی بیش نیست .

از طرف دیگر عمر بن الخطاب وقتی در سال 23 هـ کشته شد ، شصت و سه سال داشته ؛ پس در سال 17 هـ 57 سال داشته است ؛ یعنی بین ام کلثوم و عمر بیش از 50 سال فاصله سنی وجود داشته است .

سؤال ما از اهل سنت این است که چه تناسبی بین ام کلثوم هفت ساله و عمر بن خطاب پنجاه و هفت ساله وجود داشته است ؟ ام کلثوم چه گناهی کرده است که مجبور است با یک پیرمرد شصت ساله ازدواج کند ؟وقتی که ابوبکر و عمر از مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها خواستگاری کردند ، پیامبر عدم تناسب سنی را دلیل بر رد خواستگاری آن‌ها دانست ، آیا این تناسب سنی ، بعد از سال‌ها بین کوچکترین فرزند حضرت زهرا و شیخین به وجود آمده بود ؟

امیر المؤمنین علیه السلام ، چون موافق با این ازدواج نبود ، عین همان سخن پیامبر را که در هنگام خواستگاری از حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ آن دو فرموه بود ، بیان کرده و می‌گوید :ام کلثوم هنوز خردسال است .جالب این است که عمر بن خطاب خودش با ازدواج پیرمردان با دختران جوان مخالف بوده است . ابن عساکر در تاریخ المدینة می‌نویسد :أتى عمر بن الخطاب بامرأة شابة زوجوها شیخاً کبیراً فقتلته فقال: أیها الناس اتقوا الله ولینکح الرجل لمته من النساء ، ولتنکح المرأة لمتها من الرجال یعنی شبهها .(تاریخ المدینة ، ج2، ص 769 ، کنز العمال ، ج15، ص 716، ح 42857 )

زنی جوانی را که با پیرمردی ازدواج کرده بود و سپس شوهرش را کشته بود ، نزد عمر آوردند ، عمر گفت: ای مردم از خدا بترسید ،‌ هر مردی باید بازنی همسان خودش (هم کفو خودش ) ازدواج کند و هر زنی نیز باید با مردی ازدواج کند که همسان او هست .

آیا این عمل مصداق این آیه نمی‌شود :أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَ فَلَا تَعْقِلُون‏ البقرة /44 .آیا مردم را به نیکى دعوت مى‏کنید ؛ اما خودتان را فراموش مى‏نمایید ؛ با این که شما کتاب (آسمانى) را مى‏خوانید ! آیا نمى‏اندیشید ؟ !

و همچنین سرخسی حنفی از بزرگان اهل سنت در کتاب المبسوط می‌نویسد :وبلغنا عن عمر رضی الله عنه أنه قال لأمنعن النساء فروجهن الا من الأکفاء ... وفیه دلیل أن الکفاءة فی النکاح معتبرة .(المبسوط ، السرخسی ، ج 4 ، ص 196 )

از عمر روایت شده که می‌گفت : من از ازدواج زنان جلوگیری می‌کنم ؛ مگر این که با همتای او ( هم کفو او) باشد و این دلیل بر این است که در ازدواج همتا بودن معتبر است .همچنین دارقطنی در سننش ، متقی هندی در کنز العمال از قول عمر نوشته‌اند :عن إبراهیم بن محمد بن طلحة ، قال : قال عمر : " لأمنعن تزوج ذات الأحساب إلا من الأکفاء " .(سنن الدارقطنی ، الدارقطنی ، ج 3 ، ص 206 و کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 16 ، ص 534 .)از ابراهیم بن محمد بن طلحه نقل شده است که عمر می‌گفت : من از ازدواج کسانی که دارای شرافت خانوادگی هستند منع می‌کنم ؛ مگر با همتای او باشد .


ما از جناب سرخسی می‌پرسیم ، چه سنخیت و چه شباهتی بین عمر 57 ساله و ام کلثوم 7 ساله وجود داشته است ؟آیا می‌توان خانواده و نسب عمر را با نسب ام کلثوم مقایسه کرد ؟ آیا صحّاک ، با حضرت زهرا که سیده زنان اهل بهشت است ، می‌تواند یکسان باشد ؟ آیا خطاب را می‌توان با رسول اکرم و امیر المؤمنین علیهما السلام برابر دانست ؟


ما نمی‌خواهیم در این مقاله به بررسی نسب عمر بپردازیم ، دوستان می‌توانند به منابع زیر مراجعه کنند :البدایة والنهایة:2/269، السیرة النبویة ، ابن کثیر: 1/153. تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر: 19/495، أسد الغابة: 2/238 جامع البیان لابن جریر الطبری: 7/110، أحکام القرآن للجصاص: 2/604، مسند أبی یعلى الموصلی: 6/360، المصنف لابن أبی شیبة الکوفی: 7/438 و ...

به این نکته نیز باید توجه داشت که خود جناب عمر نیز گفته که در من از سنن جاهلی چیزی جز نکاح باقی نمانده است چنان که ابن سعد در الطبقات می نویسد :عن محمد بن سیرین قال قال عمر بن الخطاب ما بقی فیّ شئ من أمر الجاهلیة إلا أنّی لست أبالی إلى أی الناس نُکحت وأیهم أنکحت .(الطبقات الکبرى، محمد بن سعد، ج 3، ص 289.)

ایاخلیفه دوم - عمر - شرابخواربوده ؟

از محرمات شرعی به نص قرآن کریم شرب خمر است، و یکی از علل تحریم آن عادت عرب قبل از اسلام به نوشیدن آن  است و چون  این عادت  اندکی پس از  آمدن اسلام  هنوز رواج داشت  تحریم آن  طی مراحلی  از طرف خداوند آغاز شد و لی با وجود تحریم آن وابلاغ آن توسط رسول اکرم(ص) افرادی با حالت مستی به نماز می ایستادند و خداوند با فرستادن فرمان دیگر آنان را از این عمل زشت نهی فرمود،

پس از آن گروهی نوشیدن خمر را ترک کردند، و ازکسانی که به این عمل خبیث مبتلا بود شخص عمر بن خطاب است  که در حالت مستی با استخوان  شتر  فرق سر عبد الرحمان  عوف را شکافت  سپس نشست و بر کشته ها ی بدر گریه می کرد خبر به رسول خدا (ص) رسید، حضرت خشمگین شد و در حالیکه عبایش روی زمین کشیده می شد نزد عمر آمد و با وسیله ای که در دست مبارکش بود بر سر عمر کوبید، عمر فریاد زد از خشم خدا و رسول به خدا پناه می برم، پس از این قضیه بود که این آیه نازل شد: همانا شیطان بوسیله شراب و قمار می خواهد بین شما دشمنی ایجاد کند. عمر پا شنیدن آیه گفت: قبول کردیم حکم خدا را.

گوشه ای از سقیفه به نقل از عمر

 چرا در حضور عموم مردم مسلمان ، نمی گویید که در روز سقیفه ( روزی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وفات نمودند ) مسلمانان صدر اسلام برای انتخاب خلیفه اختلاف و نزاع کردند ، به طوری نزاع آنان بالا گرفت و شخصی فریاد برآورد : « قتلتم سعد بن عباده » سعد بن عباده را کشتید . عمر گفت : خدا او را بکشد و بسیاری از اصحاب در این گیر و دار مخالفت خود را اعلام داشتند ؟ (1 )

 

پی نوشت : 

1 – صحیح البخاری ، کتاب المحاربین من اهل الکفر و الرده ، باب رجم الحبلی من الزنا اذا احصنت 585/8  ؛ و تارخ الطبری حوادث سنه 11 ، حدیث السقیفه 445/2 .