نقد و بررسی وهابیت review on wahhabism

الاستعراض على الوهابیة / نقد و بررسی وهابیت / review on wahhabism

نقد و بررسی وهابیت review on wahhabism

الاستعراض على الوهابیة / نقد و بررسی وهابیت / review on wahhabism

یک زن و چهل مرد

این بانوى مسلمان که نامش غانمه است، در مکه بود و شنید معاویه و عمرو بن عاص به بنى هاشم دشنام مى دهند، گفت: اى گروه قریش بخدا قسم معاویه امیر المومنین نیست و در خور این مقامى که براى خود پنداشته نیست، او بخدا قسم کسى است که نسبت به رسول خدا "ص" بدى و نکوهش نمود من خود نزد معاویه خواهم رفت و با او سخنى خواهم گفت که از شرمسارى، عرق در پیشانیش نقش بندد و از شنیدن آن بسیار ناراحت و نالان گردد.

  ادامه مطلب ...

معاویه مانع نقل حدیث

عبد اللّه بن عامر می‏گوید: من از معاویه شنیدم که می‏گفت:«ایّاکم واحادیث إلاّ حدیثا کان فی عهد عمر فانّ عمر کان یخیف الناس فی اللّه عزّ وجلّ...».(صحیح مسلم، ج 2، ص 718، کتاب الزکاة، باب 33، ح 98)

"پرهیز باد شما را از نقل حدیث! مگر آنچه که در زمان عمر نقل می‏شد. چه آنکه عمر در راه خدا مردم را می‏ترساند."


خلیفه دوم مردم را از نقل حدیث بازمی‏داشت و این امر تا زمان عمر بن عبد العزیز ثابت بود. لذا معلوم است که این دستور معاویه، معنی آن پیروی کردن از خلیفه دوم و جلوگیری از انتشار احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود.

نظر قیس بن سعد درباره معاویه

قیس بن سعد بن عباده، پیشواى قبیله خزرج، در نامه‏اى به معاویه مى‏نویسد: تو بت پرستِ بت پرست زاده‏اى بیش نیستى. از روى ناچارى و اضطرار مسلمان گشتى و در آن براى اختلاف افکنى ماندى و آزادانه و به اختیار از آن خارج گشتى. خدا بهره‏اى از اسلام به تو نداد. اظهار ایمانت دیرى نپائید و نفاقت تازه نیست. همچنان با خدا و پیامبرش در حال جنگى، و یکى از قبائل مشرک و مهاجمى، و دشمن خدا و پیامبرش و بندگان مؤمنش.(۱)

 
ادامه مطلب ...

دیدگاه نوه معاویه درباره وی

وقتی معاویة بن یزید بن معاویة (نوه معاویه) به حکومت رسید، به منبر رفت و چنین گفت:


وَقد بتر عمر یزِید لسوء مَا فعله واستجابة لدَعْوَة أَبِیه فَإِنَّهُ لیم على عَهده إِلَیْهِ فَخَطب وَقَالَ اللَّهُمَّ إِن کنت إِنَّمَا عهِدت لیزِید لما رَأَیْت من فعله فَبَلغهُ مَا أملته وأعنه وَإِن کنت إِنَّمَا حَملَنِی حب الْوَالِد لوَلَده وَأَنه لَیْسَ لما صنعت بِهِ أَهلا فاقبضه قبل أَن یبلغ ذَلِک

فَکَانَ کَذَلِک لِأَن ولَایَته کَانَت سنة سِتِّینَ وَمَات سنة أَربع وَسِتِّینَ لَکِن عَن ولد شَاب صَالح عهد إِلَیْهِ فاستمر مَرِیضا إِلَى أَن مَاتَ وَلم یخرج إِلَى النَّاس وَلَا صلى بهم وَلَا أَدخل نَفسه فِی شَیْء من الْأُمُور وَکَانَت مُدَّة خِلَافَته أَرْبَعِینَ یَوْمًا وَقیل شَهْرَیْن وَقیل ثَلَاثَة شهور وَمَات عَن إِحْدَى وَعشْرین سنة وَقیل عشْرین

وَمن صَلَاحه الظَّاهِر أَنه لما ولی الْعَهْد صعد الْمِنْبَر فَقَالَ إِن هَذِه الْخلَافَة حَبل الله وَإِن جدی مُعَاوِیَة نَازع الْأَمر أَهله وَمن هُوَ أَحَق بِهِ مِنْهُ عَلیّ بن أبی طَالب وَرکب بکم مَا تعلمُونَ حَتَّى أَتَتْهُ منیته فَصَارَ فِی قَبره رهینا بذنوبه ثمَّ قلد أبی الْأَمر وَکَانَ غیر أهل لَهُ وَنَازع ابْن بنت رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم فقصف عمره وانبتر عقبه وَصَارَ فِی قَبره رهیبا بذنوبه ثمَّ بَکَى وَقَالَ إِن من أعظم الْأُمُور علینا علمنَا بِسوء مصرعه وبئیس منقلبه وَقد قتل عترة رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم وأباح الْحرم وَخرب الْکَعْبَة وَلم أذق حلاوة الْخلَافَة فَلَا أتقلد مرارتها(صواعق المحرقة ابن حجر 641/2 باب الخاتمه فی بیان اعتقاى اهل السنه و الجماعه)

پوشیدن لباس ابریشمی توسط معاویه فقیه وهابیان

مقدام بن معدیکرب وعمرو بن اسود ومردی از بنی اسد وارد بر معاویه شدند. معاویه به مقدام گفت: آیا دانستی که حسن بن علیّ ( علیهماالسلام ) از دنیا رفت؟ او گفت: «اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ».

(این آیه معمولاً هنگامی گفته می‏شود که مصیبتی بر کسی وارد شده باشد.) مردی به او گفت: آیا این به نظر تو مصیبتی بوده است؟ (که آیه فوق را تلاوت کردی.) گفت: چگونه آن را مصیبت ندانم در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را در دامنش گذاشته و می‏فرمود: «هذا منّی و حسین من علی» (یعنی این از من است و حسین از علی است.) مرد اسدی گفت: آتشی بود که خدی عزّ وجلّ آن را خاموش کرد.مقدام گفت: اکنون تا ترا به خشم نیاورم از جا حرکت نمی‏کنم.
 

آنگاه مقدام رو به معاویه کرد و به او گفت:ا ی معاویه! اگر راست گفتم مرا تصدیق کن و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب نما. گفت: این کار را می‏کنم. گفت: (ای معاویه!) ترا به خدا قسم آیا می‏دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پوشیدن (و زیور ساختن) طلا (بری مردان) نهی کرد؟ گفت: آری. گفت: ترا به خدا قسم آیا شنیدی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پوشیدن لباس ابریشمی (برای مردان) نهی می‏فرمود؟ گفت: آری. گفت: ترا به خدا قسم آیا می‏دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پوشیدن لباس تهیّه شده از پوست درندگان و سوار شدن بر آن (قرار دادن زین اسب از پوست آنها) نهی کرد؟ گفت: آری. گفت:ا ی معاویه! به خدا قسم همه اینها را در خانه تو می‏بینم. معاویه گفت: ای مقدام! من می‏دانستم که از دست تو رهایی ندارم...
 «ثم قال: یا معاویة! ان أنا صدقت فصدّقنی وان أنا کذبت فکذّبنی. قال: افعل. قال: فانشدک باللّه هل تعلم انّ رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏سلم نهی عن لبس الذهب ؟ قال: نعم. قال: فانشدک باللّه هل سمعت رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏سلم ینهی عن لبس الحریر؟ قال: نعم. قال فانشدک بالله هل تعلم انّ رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏سلم نهی عن لبس جلود السباع والرکوب علیها؟ قال: نعم. قال: فواللّه لقد رأیت هذا کلّه فی بیتک یا معاویة. فقال معاویة: قد علمت انّی لن انجو منک یا مقدام...».

(سنن أبی داود، ج 4، ص 68، کتاب اللباس، باب فی جلود النمور [والسباع]، ح 4131)

آری، این است معاویه و اهمّیّتی که او به پیروی از سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‏دهد. آنگاه اهل سنّت با نقل روایات جعلی او را فقیه بدانند و...

یادآوری: روزی عمر حلّه‏ی ابریشمی را جهت فروش می‏بیند و پیشنهاد خرید و پوشیدن آن را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‏نماید. آن حضرت می‏فرماید: این، لباسی است که اگر کسی آن را بپوشد در آخرت بهره‏ی نخواهد داشت.(ر.ک: بخاری، ج 2، ص 4 و 20، وج 3، ص 213 و 214، وج 4، ص 85، وج 7، ص 195، وج 8، ص 5 و 27؛ ومسلم، ج 3، ص 40 ـ 1638 و 45 ـ 1644، وأبو داود، ج 1، ص 282، وج 4، ص 46؛ ونسائی، ج 3، ص 95 و 178، وج 8، ص 207 به بعد).

با این حساب آیا برای معاویه ـ فقط به خاطر همین عمل و نه سایر آنچه که از او گذشت و می‏آید ـ در آخرت بهره‏ی هست؟