نقد و بررسی وهابیت review on wahhabism

الاستعراض على الوهابیة / نقد و بررسی وهابیت / review on wahhabism

نقد و بررسی وهابیت review on wahhabism

الاستعراض على الوهابیة / نقد و بررسی وهابیت / review on wahhabism

مذاهب اهل سنت و محبت اهل بیت علیهم السلام

اگر پیروان مذاهب اهل سنت در ادعای محبت به اهل بیت (علیهم السلام) صادقند پس چرا اجماع دارند که از غیر از چهار مذهب اهل سنت (حنفی ، شافعی ، مالکی ،‌حنبلی ) از مذهب دیگری نمی توان تقلید کرد و قضاوت و تقلید بر طبق مذهب اهل بیت (علیهم السلام) را باطل می دانند ؟

و از آن عجیب تر قول ابو حنیفه است که معتقد است هر کس امامت ابو بکر و عمر را نپذیرد کافر است؟!




«فمذهب أبی حنیفة رضی الله عنه أن من أنکر خلافة الصدیق أوعمر فهو کافر على خلاف حکاه بعضهم وقال الصحیح أنه کافر».[الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقةالمؤلف : أبی العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علی إبن حجر الهیتمی،ج1ص138.]

 


«من أَنْکَرَإمَامَةَ أبی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ رضی اللَّهُ عنه فَهُوَ کَافِرٌ، وَعَلَى قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَیْسَ بِکَافِرٍ وَالصَّحِیحُ أَنَّهُ کَافِرٌ وَکَذَلِکَ من أَنْکَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضی اللَّهُ عنه فی أَصَحِّ الْأَقْوَالِ».[الفتاوى الهندیة فی مذهب الإمام الأعظم أبی حنیفة النعمان ،الشیخ نظام وجماعة من علماء الهندج2ص264.الناشر دار الفکر.]


چرا مذهب اهل بیت (علیهم السلام) را در کنار چهار مذهب خود قرار نمی دهند ؟ آیا این با محبت اهل بیت (علیهم السلام) سازگار است ؟

انگیزه پیدایش مذاهب اهل سنت

اولین پیشوای مذاهب اربعه،جناب ابوحنیفه، متوفای 150 هجری

دومین پیشوا، جناب مالک بن انس، متوفای 179 هجری

سومین پیشوا، جناب شافعی، متوفای 204 هجری

چهارمین پیشوا، جناب احمد بن حنبل، متوفای 240 هجری

ائمه اربعه فوق، 1/5 قرن یا 2/5 قرن با زمان ظهور اسلام فاصله دارند.

اما اینکه چه عواملی دست به دست هم داد و چه بسترهایی در جامعه آن روز فراهم آمد تا این مذاهب اربعه، رسمیت و ظهور پیدا کرد؟


ابتدا باید به 6 نکته اساسی را باید توجه کنیم و بدون توجه به اینها، تبیین و توضیح این قضیه که چگونه مذاهب اربعه در جامعه شکل گرفت، امکان پذیر نیست:

نکته اول:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در عصر خود، تنها مرجع پاسخگوئی به مشکلات مردم بود؛ چه در حوزه سیاست و چه در حوزه اخلاق و امور اجتماعی و ... .

نکته دوم:

از آنجایی که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، آخرین فرد از سلسله أنبیاء (علیهم السلام) است که با آمدنش، پرونده نبوتش برای همیشه مختومه شد و شریعت او، ناسخ تمام شرایع گذشته است و دین او، تا قیام قیامت، دین جاودانه است. لذا در طول حیات خودش، تکلیف آینده امت و شریعت را مشخص کردند.

نکته سوم:

بحث انحراف جامعه اسلامی از اهل بیت (علیهم السلام) بود.

نکته چهارم:

علم و آگاهی جامعه، بر اینکه اهل بیت (علیهم السلام)، شایسته ترین افراد برای تبیین مسائل دینی و حراست و حفاظت از شریعت هستند.

نکته پنجم:

بنی‌امیه، عامل بزرگ انزوای اهل بیت (علیهم السلام) بود.

نکته ششم:

وحشت بنی عباس از گسترش فرهنگ شیعه و توجه توده مردم به وجود مقدس امام صادق (علیه السلام) و دانشگاهی که او تأسیس و شاگردانی که او تربیت کرده بود.

اگر به این 6 نکته بی توجهی کنیم، قطعا، تبیین این مسئله که مذاهب اربعه اهل سنت چگونه پیدا شد، امکان پذیر نیست.

نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آینده جامعه اسلامی را می دید و خودش فرمود که امت من بعد از من به 73 فرقه متفرق خواهند شد و جز یک فرقه، همه آنها هلاک و وارد آتش جهنم خواهند شد.

اختلاف میان امت اسلامی برای نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، با الهام از منبع وحی، کاملا روشن و واضح بود؛ لذا آمدند در کنار قرآن، آخرین کتاب آسمانی، اهل بیت خودش را به عنوان عِدل و هم‌طراز و هم‌سنگ قرار دادند و فرمودند که اگر به کتاب خدا و اهل بیت (علیهم السلام) من تمسک کنید، برای همیشه، از گمراهی بیمه خواهید شد. یعنی جدایی از قرآن یا اهل بیت (علیهم السلام)، مساوی است با ضلالت و گمراهی.

«حدیث ثقلین»،‌ در کتاب‌های معتبر اهل سنت آمده است.جناب ابن کثیر سلفی دمشقی صراحت دارد و می‌گوید:قد ثبت فی الصحیح أن رسول الله (صلی الله علیه و سلم) قال فی خطبته بغدیر خم: إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و انهما لن یقترفا حتی یرد علی الحوض(تفسیر ابن کثیر، ج4، ص122)



جناب ناصر الدین البانی نسبت به این قضیه، با کمال صراحت می‌گوید: روایت صحیح است.(شرح الجامع الصغیر، ج2، ص217)

نکته جالب توجه که همه، به ویژه جوانان عزیز اهل سنت باید توجه کنند، این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:فلا تقدموهما فتهلکوا و لا تقصروا عنهما فتهلکوا و لا تعلموهما فإنهما أعلم منکم.از قرآن و اهل بیت من پیشی نگیرد که هلاک می شوید و از آنها هم عقب نمانید که هلاک می شوید. در پی این نباشید که چیزی را به آنها یاد بدهید، چون آنها از شما عالم ترند.(المعجم الکبیر للطبرانی، ج3، ص66 و ج5، ص167- الدر المنثور للسیوطی، ج2، ص60 - مجمع الزوائد للهیثمی، ج9، ص164 - کنزالعمال، ج1، ص188)

این یک مسئله کاملاً واضح و روشن است.

بعد از رحلت نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و انتقال ایشان به ملأ اعلی، مردم از اهل بیت (علیهم السلام) فاصله گرفتند. مردم هم می دانستند که اهل بیت (علیهم السلام)، عالم ترین انسان های جامعه به سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند.

جناب ابن عبد البر از استوانه‌های علمی و رجالی اهل سنت در کتاب الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج3، ص40 با صراحت از ام المؤمنین عایشه نقل می‌کند:علی أعلم الناس بالسنة.علی، أعلم و آگاه ترین انسان ها به سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

ابن عباس می گفت:

عِلم من و عِلم دیگر صحابه، در برابر عِلم علی، همانند قطره ای است در برابر هفت دریا.(الاصابه لابن حجر عسقلانی، ج2، ص509 - حلیة الاولیاء لأبی نعیم، ج1، ص65)

خود خلیفه دوم بارها می گفت:لو لا علی لهلک عمر(تأویل مختلف الحدیث، ج1، ص162)

علاوه بر این، در همان عصر حاکمیت بنی‌امیه، مردم، علم و قطع داشتند بر اینکه تنها کسانی که شایستگی مرجعیت علمی و رهبری دینی را دارند، اهل بیت (علیهم السلام) هستند.

اگر تاریخ امام سجاد (علیه السلام) را مطالعه کنید - با اینکه ایشان کاملا در انزوا بود و رفت و آمدهایش تحت کنترل بود و جاسوسان بنی‌امیه مراقب او بودند - وقتی شخصیت‌های بزرگ اهل سنت به امام سجاد (علیه السلام) می رسند، آنچنان از او با عظمت نام می برند که موجب شگفتی همگان می شود. آقای مالک بن أنس می‌گوید:

لم یکن فی اهل البیت مثل علی بن الحسین

اهل بیت پیامبر، شخصیتی همانند امام سجاد (علیه السلام) را ندارند

سیر اعلام النبلاء للذهبی، ج4، ص389

ابو زرعه که از شخصیت‌های علمی و رجالی و از استوانه‌های اهل سنت است، با کمال صراحت می‌گوید:ما رأیت احدا کان افقه من علی بن الحسین

من فقیه تر از امام سجاد (علیه السلام) کسی را ندیدم.(تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج41، ص371)

همچنین جناب ذهبی، وقتی به علم و آگاهی امام سجاد (علیه السلام) می رسد، می‌گوید:فقد کان أهلا للإمامة العظمى(سیر اعلام النبلاء للذهبی، ج4، ص398)


امام سجاد (علیه السلام) اهلیت و شأنیت داشت برای تصدی امامت عظمی و رهبری بزرگ جامعه اسلامی.

هم‌چنین در رابطه با امام باقر (علیه السلام)، بزرگان اهل سنت با کمال صراحت، از تقوا و علم و آگاهی و فقاهت او سخن گفته اند و زبانزد عام و خاص بوده است.

جالب اینکه جناب فخر رازی، امام المشکّکین، در تفسیرش، ج32، ص125، در چاپ قبلی و در چاپ دارالفکر بیروت، ج16 در ذیل آیه شریفه «إنا اعطیناک الکوثر» می‌گوید:

فانظر کم قتل من اهل البیت، ثم العالم ممتلىء منهم و لم یبق من بنى أمیّة فی الدنیا أحد یعبأ به، ثم انظر کم کان فیهم من الأکابر من العلماء کالباقر و الصادق و الکاظم و الرضا (علیهم السلام)

با اینکه دودمان بنی‌امیه تلاش کردند اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بکُشند و از بین ببرند و نسل اهل بیت (علیهم السلام) را برای همیشه از صحنه گیتی بَرکَنند، أما دنیا مملوّ از فرزندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) است؛ ولی از بنی‌امیه، یک نفر را هم نمی بینیم. ببینید چه شخصیت‌های برجسته ای از اهل بیت (علیهم السلام) مانند امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) است.

تفسیر الرازی، ج32، ص124

بنی‌امیه، عاملی بودند برای انزوای اهل بیت (علیهم السلام). بردن نام حضرت علی (علیه السلام) در جامعه آن روز، جرم نابخشودنی بود. به تعبیر ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب که در شرح حال آقای رباح می‌گوید:

کان بنو أمیة إذا سمعوا بمولود اسمه على قتلوه(تهذیب التهذیب لابن حجر، ج7، ص281 - تهذیب الکمال للمزی، ج20، ص429 - سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج5، ص102)


حتی مردم این اجازه را نداشتند که نام نوزادان خودشان را حضرت علی (علیه السلام) بگذارند.

نکته پایانی اینکه، در دورانی که بنی‌امیه و بنی عباس مشغول درگیری سیاسی بودند – به‌ ویژه از سال 107 تا سال 132 که بنی‌امیه سقوط می کند و اوج این درگیری ها از سال 126 آغاز می‌شود - امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) فرصت را غنیمت می شمارند و دور از هیاهوی سیاسی، دانشگاه بزرگی را تأسیس می‌کنند و به تربیت و پرورش شاگردان نمونه می پردازند؛ به طوری که  فارغ التحصیلان صاحب نظر و فقیه و مجتهد امام صادق (علیه السلام) به مرز 4 هزار نفر می رسید.

وقتی بنی عباس روی کار می آیند، به ویژه منصور دوانیقی، از این گسترش فرهنگ شیعه توسط امام صادق (علیه السلام) و توجه توده مردم به این فرهنگ و این‌که مردم از اقصی نقاط کشور، مشکلات سفر را به جان و دل می خرند تا خود را به مدینه برسانند و از مکتب پر فیض امام صادق (علیه السلام) استفاده کنند و با افتخار برگردند و تشرّف خودشان را به محضر امام صادق (علیه السلام) و استفاده از مکتب ایشان را برای مردم نقل کنند، بنی عباس را به فکر انداخت که اگر این تفکر شیعی پیش برود، فردایی برای ما نخواهد بود و چه بسا فردا روز، این تربیت شدگان مکتب امام صادق (علیه السلام)، به فکر براندازی و سقوط حکومت بنی عباس باشند. لذا به این فکر افتادند تا افرادی را معین کنند که توانائی ایستادگی در برابر امام صادق (علیه السلام) را دارند و می توانند مکتبی را تأسیس و دکانی را درست کنند. آمدند شخصیت‌های برجسته آن روز، مانند آقایان ابو حنیفه و مالک بن أنس و شافعی و احمد بن حنبل را عَلَم کردند و مبالغ کلانی را در اختیار اینها قرار دادند تا بتوانند برای مقابله با فرهنگ امام صادق (علیه السلام) تلاش کنند.

تعبیر جناب سید سابق که از فقهای بنام و پرآواره اهل سنت است، این است:
محافظة علی الارزاق التی رتبت لهم.

و از ابو زرعه نقل می‌کند که:فقهای آن زمان، به خاطر وظایفی که برای آنها معین شده بود و مبالغ کلانی که در اختیار آنها قرار می گرفت، این تشکیلات را راه اندازی کردند.

خلاصه اینکه:

با نگاهی به تاریخ و بررسی زوایای تاریخ پنهان، می بینیم که عوامل اصلی پیدایش مذاهب اربعه اهل سنت، عوامل سیاسی بوده است و این عقیده ماست و قصد اهانت به عزیزان اهل سنت را نداریم و این را با کمال شهامت عرض می کنیم که این مذاهب را ساختند تا بتوانند مکتب اهل بیت (علیهم السلام) را به انزوا بکشانند و فرهنگ شیعه را از جامعه حذف کنند و غیر از این، هدف دیگری در کار نبوده است.