نقد و بررسی وهابیت review on wahhabism

الاستعراض على الوهابیة / نقد و بررسی وهابیت / review on wahhabism

نقد و بررسی وهابیت review on wahhabism

الاستعراض على الوهابیة / نقد و بررسی وهابیت / review on wahhabism

ابن تیمیه و انکار ایه " انما ولیکم الله"

از انس بن مالک روایت شده است که سائلى به مسجد آمد مى گفت: من یقرض الملى الوفى؟ در این موقع على " ع " در حال رکوع بود، با دستش به سائل مى گفت انگشترى را از دست من بیرون آور. پیغمبر خدا به عمر فرمود: واجب شد.

عمر گفت پدر و مادرم به قربانت یا رسول الله چه چیز واجب شد. 

فرمود: به خدا سوگند بهشت براى او واجب شد و او انگشترى از دست خود خارج نکرد مگر اینکه خداوند او را از هر گناهى کوچک و بزرگ رهانید. انس گوید: هنوز کسى از مسجد بیرون نرفته بود که جبرئیل به این آیه نازل شد که خداى بزرگ مى فرماید

انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون.

آنگاه حسان بن ثابت این اشعار را از خود سرود: 
  
ابا حسن تفدیک نفسى و مهجتى

و کل بطى ء فى الهدى و مسارع ا یذهب مدحى و المحبین ضایعا

و ما المدح فى ذات الاله بضایع فانت الذى اعطیت اذ انت راکع

فدتک نفوس القوم یا خیر راکع بخاتمک المیمون یا خیر سید

و یا خیر شار ثم یا خیر بایع فانزل فیک الله خیر ولایه

و بینها فى محکمات الشرایع

" اى ابا الحسن جانم، و خونم. و جان و خون هر کس در راه هدایت، چه تند یا کندگام بر میدارد، فدایت باد ".

" آیا مدح من و مدح دوستانت تباه خواهد شد؟ نه، مدحى که در راه خدا انجام شود تباه نمى گردد" 

" توئى آنکس که در هنگام رکوع، جان همه مسلمانان فدایت اى بهترین رکوع کننده ".

" انگشترى مبارکت را عطا کردى اى بهترین آقا، و اى بهترین خریدار در آنجا، و اى بهترین فروشنده ".

" آنگاه خداوند درباره ات بهترین ولایت را نازل ساخت و در شرائع محکمش آن را بیان داشت ".

" تنها صاحب اختیار شما خدا و پیامبرش و کسانى از مومنانند که نماز بپاداشته در حال رکوع زکات مى دهند ".


ابن تیمیه در منهاج السنة مى گوید: 

برخى از کذابان حدیثى افترا بسته اند مبنى بر این که این آیه:

انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکوه و هم راکعون:

درباره على و انگشترى اش که در نماز تصدق کرد، نازل شده، و این مطلب به اجماع اهل علم دروغ است 1ر 156. آنگاه بر دروغ بودن آن، به اوهام و یاوه هائى استدلال مى کند که نمونه اجتهادات او را در مقابل نصوص، زیاد دیده ایم مانند آنچه در حدیث رد الشمس که اشاره کردیم مى گفت و آنچه در آیه تطهیر و آیه قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى.

و یا در حدیث مواخاه، و امثال آن حدیث از احادیث صحیح...

احادیث وارده درباره این مطلب و راویان آن



پاسخ- من نمى دانستم تا این حد تعصب هاى جاهلانه انسان را مجبور به انکار حقایق ثابت کند که پندارد: آنچه را پیشوایان و حفاظ حدیث نقل کرده اند و اسناد آن را به اشخاصى چون " امیر المومنین "، " ابن عباس " " ابى ذر "، " عمار " " جابر انصارى "، " ابى رافع "، " انس بن مالک "، " سلمه بن کهیل " و " عبد الله بن سلام " مى رسانند، از چیزهائى است که اجماع بر کذبش قائم شده است. معلوم مى شود این اجماع او نیز مانند سایر اجماعات ادعائیش هیچ گونه وزنه اى در میزان صدق و حقیقت ندارد.

کاش من مى دانستم چگونه این مرد، به اهل علم نسبت اجماع بر کذب حدیث مى دهد در حالی که آنان خود به آیه شریفه و حدیثش تحت این عنوان که فعل قلیل مبطل نماز نیست، و صدقه مستحبى را زکات مى گویند، استدلال مى کنند و آن را از آیات احکام شمرده اند و این امر نشان مى دهد اهل علم در صحت حدیث مزبور اتفاق نظر دارند. 

گواه این اتفاق، اینکه هر کس از متکلمان در صدد بر آمده ایرادى بر حدیث وارد سازد، ایراد خود را تنها از طریق دلالت، بدون کمترین اشاره اى به سند حدیث وارد ساخته. بعضى از اهل علم حدیث را به عموم مفسران نسبت داده با انتقاد در دلالت همراه ساخته اند. این خود دلیل واضحى است که مفسران و متکلمان و فقها در صدور حدیث، اتفاق دارند.

 

اضافه بر این، حافظان و حمله حدیث در کتابهاى خود آن را نقل کرده و آن را پذیرفته اند و برخى صریحا به صحتش اعتراف کرده اند. حالا بنگرید ارزش اجماع ابن تیمیه تا چه میزان است و اینان که اجماع کرده اند در روى زمین چه جائى را گرفته اند؟ شما خود داورى قاطع را به عهده بگیرید.

 

در اینجا اسماء گروهى که حدیث را نقل کرده صحتش را پذیرفته اند نقل مى کنیم.

 

1- قاضى " ابو عبد الله محمد بن عمر مدنى واقدى " متوفى 207 بر طبق آنچه در " ذخائر العقبى 102 " آمده است.

 

2- حافظ " ابو بکر عبد الرزاق صنعانى " متوفى 211 به نقل تفسیر ابن کثیر 1ر71 و دیگران از عبد الوهاب بن مجاهد از مجاهد از ابن عباس.

 

3- حافظ " ابو الحسن عثمان بن ابى شیبه " کوفى کتوفى 239 در تفسیرش.

 

4- " ابو جعفر اسکافى معتزلى " متوفى 240 در رساله اى که در رد جاحظ نوشته.

 

5- حافظ " عبد بن حمید الکشى ابو محمد " متوفى 640 در تفسیرش که " در المنثور " نقل کرده.

 

6- " ابو سعید اشج " کوفى متوفى 257 در تفسیرش از ابى نعیم فضل بن دکین از موسى بن قیش حضرمى از سلمه بن کهیل، و طریق رجالش همه صحیح و مورد وثوق اند.

 

7- حافظ " ابو عبد الرحمن نسائى " صاحب سنن متوفى 303 در صحیحش.

 

8- " ابن جریر طبرى " متوفى 310 در تفسیرش 6ر186 به چند طریق.

 

9- " ابن ابى حاتم رازى " متوفى 327 به نقل از تفسیر ابن کثیر و در المنثور و اسباب النزول سیوطى. به چند حدیث را نقل کرده و یکى از طرقش ابو سعید اشج به اسناد صحیح اوست که اشاره کردیم.

 

10- حافظ " ابو القاسم طبرانى " متوفى 360 در معجم اوسط او.

 

11- حافظ " ابو الشیخ ابو محمد عبد الله بن محمد انصارى، متوفى 369 در تفسیرش.

 

12- حافظ " ابو بکر جصاص رازى " متوفى 370 در احکام القرآن 2ر542، از چند طریق روایت کرده است.

 

13- " ابو الحسن على بن عیسى رمانى ر متوفى 284ر2 در تفسیرش.

 

14- " حاکم ابن بیع نیشابورى " متوفى 405 در معرفت اصولحدیث حدیث102.

 

15- حافظ " ابو بکر شیرازى " متوفى 407ر11 در کتابش " فیما نزل من القرآن فى امیر المومنین ".

 

16- " حافظ " ابو بکر ابن مردویه " اصفهانى متوفى 416، از طریق سفیان ثورى از ابى سنان سعید بن سنان برجمى از ضحاک از ابن عباس. اسناد صحیحى که رجالش همه مورد وثوقند، و به طریق دیگر آن را روایت کرده گوید: در این اسناد نمى توان ایراد گرفت، و به طرق دیگر هم از امیر المومنین و عمار و ابى رافع، روایت کرده اند.

 

17- " ابو اسحاق ثعلبى نیشابورى " متوفى 427ر37 در تفسیرش از ابى ذر که عینا نقل کردیم 3ر85 همین کتاب.

 

18- حافظ " ابو نعیم اصفهانى " متوفى 430 در. فیما نزل من القرآن فى على. از عمار و ابى رافع و ابن عباس و جابر و سلمه بن کهیل.

 

19- " ابو الحسن ماوردى" فقیه شافعى متوفى 450 در تفسیرش

 

20- حافظ " ابو بکر بیهقى " متوفى 458 درکتابش " المنصف ".

 

21- حافظ " ابو بکر خطیب بغدادى " شافعى متوفى 463 در کتاب " المتفق "

 

22- " ابو القاسم زین الاسلام عبد الکریم بن هوازان نیشابورى متوفى 465 در تفسیرش.

 

23- حافظ " ابو الحسن واحدى نیشابورى " متوفى 468 در" اسباب النزول " 148.

 

24- فقیه " ابن مغازلى شافعى " متوفى 483 در " المناقب " از پنج طریق.

 

25- بزرگ معتزله " ابو یوسف عبد السلام بن محمد قزوینى " متوفى 488 در تفسیر کبیرش

 

26- حافظ " ابو القاسم حاکم حسکانى " متوفى 490 از ابن عباس و ابى ذر و عبد الله بن سلام.

 

27- فقیه " ابو الحسن على بن محمد کیا، طبرى " شافعى متوفى 504، در تفسیرش. و به همین حدیث بر عدم بطلان نماز به فعل قلیل، استدلال کرده، نیز براى نامگذارى صدقه مستحبى به زکات به همین حدیث بنا بنقل تفسیر قرطبى استدلال کرده است.

 

28- حافظ " ابو محمد فراء بغوى " شافعى 516 در تفسیرش "معالم التنزیل" در حاشیه الخازن 2ر 55.

 

29- " ابو الحسن رزین عبدرى اندلسى " متوفى 535 در کتاب " الجمع بین الصحاح الست " به نقل از صحیح نسائى.

 

30- " ابو القاسم جار الله زمخشرى " حنفى متوفى 538 در " الکشاف " 1ر422، و گوید: اگر بگوئى، چگونه مى تواند ویژه على " رضى الله عنه " باشد، در حالیکه لفظش، لفظ جمع است، مى گویم با اینکه مقصود یکى است، به این دلیل به لفظ جمع آمده است تا مردم در کارهائى نظیر آن، رغبت یافته به ثوابش نائل گردند.

 

31- حافظ " ابو سعد سمعانى شافعى " متوفى 362 در " فضائل الصحابه " از انس بن مالک.

 

32- " ابو الفتح نطنزى " متولد 480 در " الخصائص العلویه " از ابن عباس و در " الابانه " از جابر انصارى.

 

33- امام " ابو بکر ابن سعدون قرطبى " متوفى 567 در تفسیرش 221/6.

 

34- اخطب الخطباء " خوارزمى " متوفى 568 در" المناقب " 178 به دو طریق و شعر حسان را که در 3ر99 نقل کردیم، ذکر نموده است.

 

35- حافظ " ابو القاسم ابن عساکرى دمشقى " متوفى 571 در تاریخ شام به چند طریق.

 

36- حافظ " ابو الفرج ابن جوزى حنبلى " متوفى 597 به نقل " الریاض " 2ر227، و ذخایر العقبى 102.

 

37- " ابو عبد الله فخر الدین رازى شافعى " متوفى 606 در تفسیرش 3ر431 از عطا از عبد الله بن سلام و ابن عباس و ابى ذر.

 

38- " ابو السعادات مبارک بن اثیر شیبانى جزرى شافعى " متوفى 606 در " جامع الاصول " از طریق نسائى.

 

39- " ابو سالم محمد بن طلحه نصیبى شافعى " متوفى 662 در " مطالب السول " 31 به لفظ ابى ذر.

 

40- " ابو المظفر سبط ابن جوزى حنفى " متوفى 654 در " التذکره " 9 از سدى و عتبه و غالب بن عبد الله.

 

41- " عز الدین ابن ابى الحدید معتزلى " متوفى 655 در شرح نهج البلاغه 3 ر 275.

 

42- " حافظ " ابو عبد الله کنجى شافعى " متوفى 658 در " کفایه الطالب " 106 از طریق انس بن مالک و در آن ابیاتى از حسان بن ثابت نقل 

کرده و در 122 از طریق ابن عساکر، خوارزمى، حافظ العراقین، ابى نعیم و قاضى ابى المعالى، با شعرى از حسان غیر از ابیات مذکوره، روایت کرده است که ما آن شعر را در 3ر77 از سبط ابن جوزى نقل کردیم.

 

43- قاضى " ناصر الدین بیضاوى شافعى " متوفى 685، در تفسیرش 1ر345 و در " مطالع الانظار "479 و 477.

 

44- حافظ فقیه حرم " ابو العباس محب الدین طبرى " مکى شافعى متوفى 694 در " ریاض النضره " 2ر227 و " ذخایر العقبى " 102 از طریق واحدى و واقدى و ابن جوزى و فضائلى.

 

45- حافظ الدین " نسفى " متوفى 701 در تفسیرش 1ر496 که در حاشیه تفسیرخازنش مى باشد. ت علامه امینى الغدیر- 5- 46- شیخ الاسلام " حمویى بغدادى " متوفى 741، در تفسیرش 1ر 496.

 

47- " علاء الدین خازن بغدادى " متوفى 741، در تفسیرش 1ر 496.

 

48- شمس الدین محمود بن ابى القاسم عبد الرحمن اصفهانى " متوفى 749/746 در شرح تجرید موسوم به " تسدید العقائد " و بعد از بیان اتفاق مفسران بر نزول آیه درباره على، گوید: قول مفسران ایجاب نمى کند آیه مخصوص به على و محدود بر او باشد.

 

49- جمال الدین محمد بن یوسف زرندى " متوفى 750 در " نظم درر السمطین ".

 

50- " ابو حیان اثیر الدین اندلسى " متوفى 754، در تفسیرش " البحر المحیط " 3ر 514.

 

51- حافظ محمد بن احمد بن جزى کلبى " متوفى 758، در تفسیرش " التسهیل لعلوم التنزیل " 1ر 181.

 

52- قاضى " عضد ایجى شافعى " متوفى " 756 در " المواقف " 3ر 276.

 

53- " نظام الدین قمى نیشابورى " در تفسیرش " غرائب القرآن " 3ر 461.

 

54- " سعد الدین تفتازانى " متوفى 791 در " المقاصد " و شرحش 2ر228، و بعد از بیان اتفاق مفسراتن بر نزول آیه درباره على " ع " گوید: اینکه مفسران مى گویند آیه در حق على " رضى الله عنه " نازل شده لازمه اش این نیست که مخصوص به على و محدود بر على باشد.

 

55- " سید شریف جرجانى " متوفى " 816 در شرح مواقف.

 

56- مولى " علاء الدین قوشچى " متوفى 879 در شرح تجرید و بعد از نقل اتفاق مفسران بر نزول آیه در حق امیر المومنین، گوید: قول مفسران به اینکه آیه در حق علی نازل شده... تا آخر کلام تفتازانی.

 

57- " نور الدین ابن صباغ مکى " مالکى متوفى 855 در " الفصول المهمه "123.

 

58- " جلال الدین سیوطى شافعى " متوفى 911 در " الدر المنثور " 2ر293 از طریق خطیب، و عبد الرزاق، و عبد بن حمید و ابن جریر و ابى الشیخ، و ابن مردویه از ابن عباس و از طریق طبرانى و ابن مردویه از عمار بن یاسر. و از طریق ابى الشیخ و طبرانى از على " ع " و از طریق ابن ابى حاتم، و ابى الشیخ، و ابن عساکر از سلمه بن کهیل. و از طریق ابن جریر از مجاهد و سدى و عتبه بن حکیم، و از طریق طبرانى، و ابن مردویه، و ابى نعیم، از ابى رافع.

 

و در " اسباب نزول القرآن " 55 پس از نقل حدیث، از چند طریق از طرق نامبرده، گوید: اینها شواهدى است که برخى از آنها، برخى دیگر را تقویت مى کند. و در " جمع الجوامع " به نقل از ترتیبش 6ر391 از طریق خطیب از ابن عباس حدیث را نقل کرده و در 405 آن را از طریق ابى الشیخ و ابن مردویه از امیر المومنین آورده است.

 

59- " حافظ " ابن حجر انصارى شافعى " متوفى 974 در " الصواعق " 24.

 

60- مولى " حسن چلبى " در شرح المواقف.

 

61- مولى " مسعود شراوانى " در شرح المواقف.

 

62- قاضى " شوکانى صنعانى " متوفى 1250 در تفسیرش.

 

63- " شهاب الدین سید محمود آلوسى " شافعى متوفى 1270 در تفسیرش 2ر 329.

 

64- شیخ " سلیمان قندوزى " حنفى متوفى 1293 در " ینابیع- الموده " 212

 

65- سید " محمد مومن شبلنجى " در " نور الابصار " 77.

 

66- شیخ " عبد القادر بن محمد سعید " کردستانى متوفى 1304 در " تقریب المرام فى شرح تهذیب الکلام " از تفتازانى 2ر329 " چاپ شده مصر " و مانند سایر متکلمان درباره حدیث سخن گفته و اعتراف به اتفاق مفسران بر نزول آیه در مورد امیر المومنین " ع " کرده است.

 

اما سخن در دلالت حدیث، هیچ عرب زبان اصیلى نیست که هر چند وجدانش رابه خطا رهبرى کند، بتواند شکى در آن بخود راه دهد. این بحث و خلافها از میهمانان طفیلى و نوپایگان خوان گسترده عربیت است و براى تفصیل بیشتر باید به کتب تفسیر و کلام شیعه مراجعه کرد.

 

 یک ایراد مردود از آلوسی و پاسخ آن

سید " حمید الدین عبد الحمید الوسى " در کتابش " نثر اللئالى على نظم الامالى " 160 وقتى به آیه ولایت مى رسد، مى گوید: 

این آیه نزولش، چنانچه پنداشته اند تنها درحق على نبوده است، بلکه درباره مهاجرین و انصار نازل شده و على یکى از آنها مى باشد. زیرا " الذین " در آیه، صیغه جمع است پس نمى تواند على به تنهائى مقصود از آیه باشد.

امینى در الغدیر می گوید: 

این مرد، در این گفتارش به آهنگ ابن کثیر دمشقى مى نوازد و بر وزان او مى بافد، و از چاه او این آب را مى کشد، او که در تاریخش درباره این آیه چنان مى گوید: درباره خصوص على، هیچ آیه اى از قرآن نازل نشده است...

گروه غفلت زدگان را این حقیقت فراموش شده است که: هر گاه حکمى به عنوان عموم صادر شود. به طوری که در یک جریان طبیعى قرار گیرد تا دیگران را به آوردن نظیرش تشویق، یا از آوردن شبیهش باز دارد، خصوصا که موضوع را با خصوصیات مذکور، بر حسب تطبیق خارجى معین کنند، بلیغ تر و براى صدق قضیه کلى، بر آن فرد، از توجه سخن راسا به سوى او، موکدتر است و براى آن نظائر فراوانى در قرآن کریم وجود دارد، و اینک چند نمونه آن:

1- الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیاء: آنها که گفتند خدا فقیر است و ما بى نیاز- حسن گوید: گوینده این سخن حین بن اخطب است. و عکرمه و سدى و مقاتل و محمد بن اسحاق گویند. او فنحاص بن عازوراء بوده است، خازن گوید این سخن را هر چند یک نفر یهودى گفته ولى چون همه آنها به این سخن راضى بودند، سخن به همه آنها نسبت داده شده است. مراجعه کنید به تفسیر قرطبى 4ر294، تاریخ ابن کثیر 1ر434 تفسیر خازن 1ر 322.

 

2- و منهم الذین یوذون النبى...: پاره اى از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزرده مى گویند او گوش محض است. این آیه درباره مردى از منافقان نازل شده که عبارت است از: جلاس بن سوید یا نبتل بن حارث یا عتاب بن قشیر، مراجعه کنید تفسیر قرطبى 8ر192، تفسیر خازن 2ر253، الاصابه 3ر 549.

 

3- و الذین یبتغون الکتاب مما ملکت ایمانکم...: از بردگانتان آنها که مایل به بستن قرار داد " مکاتبه " اند با آنها قرار داد بندید مشروط به اینکه در آنها خیرى دانسته باشید. این آیه درباره صبیح مولى حویطب بن عبد العزى نازل شد. وى گوید: 

من غلام حویطب بودم از او خواستم با من قرار داد مکاتبه به بندد. آنگاه درباره من این آیه نازل شد: و الذین یبتغون الکتاب. این روایت را ابن منده و ابو نعیم و قرطبى به نقل تفسیر قرطبى 12ر244، اسد الغابه، 3ر11، الاصابه 2ر176 نقل کرده اند.

 

4- ان الذین یاکلون اموال الیتامى ظلما.... " آنان که اموال یتیمان را به بیداد مى خورند، تنها آتش در شکم خود کرده اند.

" مقاتل بن حبان گوید: این آیه درباره مرثد بن زید الغطفانى نازل شده.

مراجعه کنید تفسیر قرطبى 5ر53، الاصابه 3ر 397.

 

5- لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم... " خداوند شما را نهى نمى کند، درباره کسانی که با شما نمى جنگند و از خانه هاتان بیرون نمى کنند، که با آنان به نیکى رفتار کنید.

 

" این آیه درباره اسماء بنت ابى بکر نازل شد، زیرا، مادرش قتیله بنت عبد العزى، با هدایائى در حالیکه مشرک بود در مدینه به او وارد شد. اسماء گفت من هدیه اى از تو نمى پذیرم و نباید به خانه من وارد شوى تا از رسول خدا " ص " اذن دریافت کنم. وقتى از پیغمبر پرسید، خداوند این آیه را نازل کرد. پیغمبر دستور داد به منزلش او را وارد کند و هدیه اش را بپذیرد و از احترام و نیکى نسبت به او دریغ ننماید.

این حدیث را بخارى، مسلم، احمد، ابن جریر و ابن ابى حاتم بر طبق تفسیر قرطبى 18ر59، تفسیر ابن کثیر 4ر349 و تفسیر خازن 4ر272 نقل کرده اند.

 

6- یا ایها الرسول لا یحزنک الذین یسارعون فى الکفر من الذین قالوا آمنا بافواههم:

" اى پیامبر آنانکه به سوى کفر میشتابند و لفظا ایمان، ابراز داشته اند، نباید باعث اندوه تو شوند ".

مکى در تفسیرش گوید: این آیه درباره "عبد الله بن صوریا "نازل شده است. تفسیر قرطبى 177/6، الاصابه 2ر 326.

 

7- قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله او تاتینا آیه 200:

" گفتند چرا خدا با ما حرف نمى زند و یا نشانى را که ما مى خواهیم براى ما نمى آورد ".

 

این آیه در مورد رافع بن حریمله نازل شد و محمد بن اسحاق از ابن عباس روایت کرده که گفت: رافع به پیغمبر خدا " ص " گفت: یا محمد اگر چنانکه میگوئى رسول خدائى پس بگو خدا خود با ما سخن گوید تا کلامش را بشنویم خداوند در این مورد، آیه فرستاد. تفسیر ابن کثیر 1ر 161.

 

8- الذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوانهم فى الدنیا حسنه:

" آنان که در راه خدا پس از ستم ها که دیده مهاجرت کردند، آنان را در این دنیا در جایگاه خوبى مستقر خواهیم کرد ".

 

ابن عساکر در تاریخش 7ر133 از طریق عبد الرزاق از داود بن ابى هند، آورده است که آیه در مورد ابى جندل ابن سهیل عامرى نازل شد و قرطبى در تفسیرش 1ر107 این قول را از جمله اقوال وارد در آیه، ذکر کرده است.

 

9- ان الذین یتلون کتاب الله و اقاموا الصلاه و انفقوا مما رزقناهم:.

" کسانى که کتاب خدا را خوانده، نماز بپا مى دارند و از آنچه آنان را روزی کردیم انفاق می کنند..."

این آیه در باره حصین بن مطلب بن عبد مناف نازل شده مراجعه کنید الاصابه 1ر0 33.

 

10- و العصر ان الانسان لفى خسر..

" سوگند به عصر که انسان در زیانکارى است مگر کسانیکه ایمان آورده کارهاى شایسته انجام دهند و به حق و صبر سفارش کنند "

از ابى بن کعب روایت است که گوید: سوره و العصر را بر پیامبر " ص " خواندم و گفتم: پدرو مادرم به فدایت، تفسیرش چیست؟ گفت: و العصر: سوگندى است از خداى، به آخر روز، که انسان: ابو جهل بن هشام، در زیانکارى است مگر کسانى که ایمان آورده اند: ابو بکر صدیق و کارهاى شایسته کردند  عمر بن خطاب و به همدیگر سفارش به حق کردند: عثمان بن عفان، و سفارش به شکیبائى کردند: على بن ابى طالب. مراجعه کنید به ریاض النضره 1ر34

 

امینى در الغدیر می گوید: ما، بر این تاویلات تحریف آمیز و مردود با این قوم به عنوان موافق کف نمى زنیم ولى این مطالب را براى اقامه حجت، از طریق خودشان بر آنان مى آوریم.

 

11- ان الذین یشترون بعهد الله و ایمانهم ثمنا قلیلا اولئک لا خلاق لهم فى الاخره..:

" کسانیکه پیمان با خدا و سوگند هاى خود را به پول ناچیزى معامله مى کنند اینان در آخرت نصیبى نخواهند داشت ".

این آیه درباره "عیدان بن اسوع حضرمى" نازل شد. این مطلب را مقاتل در در تفسیرش به نقل " الاصابه " 3ر51 اظهار کرده است.

 

12- یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم:

" اى کسانى که ایمان آورده اید خداى را فرمان برید و پیامبرش را اطاعت کنید و اولى الامرى که از خودتان است ".

بخارى درصحیحش درکتاب تفسیر 7ر60 و احمد در مسندش 337 و مسلم در صحیحش به نقل تاریخ ابن عساکر 7ر352 و بنا به تفسیر قرطبى 5ر260 و دیگران گویند نزول این آیه یا ایها الذین آمنوا درباره عبد الله بن حذاقه السهمى، است.

 

13- یقولون هل لنا من الامر من شى ء قل ان الامر کله لله یخفون فى انفسهم..:

" میگویند آیا از فتح براى ما نصیبى خواهد بود، بگو فتح و نصرت همه اش از آن خدا است در دل خود چیزهائى را پنهان میدارند تا بر تو آشکار نشود مى گویند اگر ما را نصیبى از فتح بود اینجا کشته نمى شدیم.. " گوینده عبد الله بن ابى بن سلول، راس منافقان است و درباره اول این آیه نازل شده است.

 

ابن ابى حاتم از طریق زیر نقل مى کند که آیه: درباره معتب بن قشیر نازل گردیده است. مراجعه کنید تفسیر قرطبى 4ر262، تفسیر ابن کثیر 1ر418، تفسیر الخازن 1ر 306.

 

14- الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم:

" کسانى به مردم گفتند، مردم براى شما متحد شدند " مراد از ناس اول نعیم بن مسعود اشجعى است، نسفى در تفسیرش گوید:

از این لفظ جمع، مراد یکى است، یا او را پیروانى بوده است که مانند او تاخیر و درنگ مى کردند. و خازن گود: از لفظ عام، اراده خاص شده است.

ابن مردویه به اسنادش از ابى رافع آورده که نبى اکرم " ص " على را با عده اى به دنبال ابو سفیان فرستاد، مردى از اعراب خزاعه آنان را دید و گفت: قوم براى شما دست به اتحاد زده اند. گفتند:

حسبنا الله و نعم الوکیل.

آنگاه درباره آنها این آیه نازل شد. تفسیر قرطبى 4ر279، تفسیر ابن کثیر 1ر430، تفسیر خازن 1ر 318.

 

15- یستفتنونک قل الله یفتیکم فى الکلاله:

" از شما درباره کلاله " خواهران و برادران " اظهار نظر مى خواهند بگو خداى نظر مى دهد "

درباره جابر بن عبد الله انصارى نازل شده، او بود که اظهار نظر می خواست و مى گفت این آیه درباره من نازل شده است.

تفسیر قرطبى 6ر28، تفسیر خازن و تفسیر نسفى حاشیه تفسیر خازن 1ر 447..

 

16- یسالونک ماذا ینفقون قل ما انفقتم من خیر...:

" از تو مى پرسند چه انفاق کنند بگو هر چیزى که انفاق کنید... ".

درباره عمرو بن جموح نازل شده، او پیر مردى بزرگ و ثروتمند بود، گفت یا رسول الله چه چیز بهتر است تصدق کنیم؟ و بر چه کسى اتفاق نمائیم؟ پس این آیه نازل شد. تفسیر قرطبى 3ر36، تفسیر خازن 1ر148.

 

17- و هم ینهون عنه و یناون عنه:

"کفار مردم را از پیروی پیامبر نهی کرده و خود از او دوری می کنند".

اهل سنت را عقیده چنانست که این آیه درباره ابی طالب نازل شده و تفصیل آن را دو " کفار مردم را از پیروى پیامبر نهى کرده و خود از او دورى میکنند ". 

 

18- لا تجد قوما یئمنون باللهو الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله:

" قومى را مومن به خدا و روز قیامت نمى یابى که در عین حال به آنان که از خدا و رسولش رو گردانند، مهربان باشند.

در مورد ابى عبیده جراح که پدرش در جنگ بدر کشته شد نازل گردید یا درباره عبد الله بن ابى، تفسیر قرطبى 307/17، نوادر الاصول حکیم ترمذى 157.

 

19- " و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا..:

" و دیگران به گناه خود اعتراف کرده کار شایست و ناشایست را بهم مخلوط کردند.. "

درباره ابى لبابه انصارى خصوصا نازل شد. تفسیر قرطبى 8ر242، الروض الانف 2ر196

 

20- یحلفون بالله لکم لیرضوکم: " براى شما بخدا سوگند یاد مى کنند تا رضایت شما را جلب کنند ".

مردى از منافقان گفت سوگند اینان از نیکان و اشراف مایند و هر گاه آنچه محمد مى گوید حقیقت داشته باشد باید اینان از الاغ ها بدتر باشند، یکى از مسلمین این جمله را شنید و گفت: بخدا سوگند آنچه محمد مى گوید حق است و تو بدتر از الاغى. مرد شکایت او را نزد پیامبر برد و پیغمبر او را احضار کرد، فرمود: براى چه این سخن را بر زبان راندى؟ او شروع به لعن و نفرین کرد و بخدا سوگند خورد که من چنین نگفته ام. مرد مسلمان گفت خدایا، راستگو را تصدیق، و دروغ گو را، تکذیب کن. این آیه آمد.

تفسیر قرطبى 8ر193، تفسیر ابن کثیر 2ر366

 

12- گوید: رافضیان نمى توانند ایمان على و عدالتش را، و اینکه او از اهل بهشت است ثابت کنند تا چه رسد به امامتش، مگر وقتى که امامت ابو بکر، عمر و عثمان را بپذیرند زیرا اگر بخواهند این امتیازها را براى على ثابت کنند، دلیلى با آنها موافق نمى شود چنانکه مسیحى اگر بخواهد نبوت مسیح را ثابت کند بدون پذیرفتن دین محمد هیچگونه دلیلى با او همراه نخواهد بود. 

جلد اول ص 162 منهاج السنه

 

پاسخ- اى روزگار من هر روز ترا با شگفتى هاى تازه ترى مى بینم!

کاش مى دانستم چه موقع ایمان و عدالت على، احتیاج به برهان و استدلال پیدا کرده است؟ 

و او در چه زمانى کافر بوده تا موضوع ایمان آوردنش مطرح باشد؟ 

و آیا در آغاز اسلام براى پیغمبر برادرى که با او همکارى کند غیر از على کسى بود؟ 

آن وقتى که دیگران که نام آنها را برده، هنوز اسلام نیاورده بودند آیا اسلام بدون شمشیر و نیزه او مى توانست بر پاى خود به ایستد؟

آیا لشگر شرک جز بر اثر قدرت وصولت او ممکن بود منهزم شود؟ 

آیا زنگار شبهه و کفر جز به بیانات و براهین او زدوده شد؟ 

آیا خداى بزرگ کعبه بیت الحرام را از آلودگى بت ها، جز بدست شریف او پاک گردانید؟ 

آیا خدا در قرآن خاندانى را از پلیدى پاکیزه نگردانید که بعد از رسول خدا او بزرگ آن خاندان باشد؟ 

آیا کسى وجود دارد غیر از او که به نص قرآن کریم نفس قرآن نفس رسول الله باشد؟

آیا چه کسى که خود را در لیله المبیت جز او به رضاى خدا فروخته است؟

آیا کسى از مومنان وجود دارد که مانند رسول خدا به نفس آنان از خودشان اولى باشد غیر از او؟ 

نه و الله.

احادیث شیعه در همه این مطالب متواتر است و این احادیث است که شیعه را ملزم به اعتراف به این همه فضیلت براى على کرده است. ولى شیعه چون با دیگران در مقام استدلال بر آید به احادیث اهل سنت استدلال مى کند زیرا دلیل باید براى طرف مقابل، الزام آور باشد بدون اینکه شیعیان در مقام ثبوت و واقع احتیاج به این ادله داشته باشند. و در حقیقت روشن رسمى استدلال همین است نه روشن که علماى اهل سنت مى پیمایند که در تمام موضوعات به کتب علماشان و احادیشان استدلال مى کنند که خارج از اصول محاجه و مناظره است.

 

و کاش من میدانستم میان عدالت و ایمان على و ایمان و عدالت دیگران چه ملازمه اى وجود دارد؟ 

آیا آنان را با على نفس واحدى مى پندارد که آن نفس قابل تبعیض نیست و یا گمان مى کند روح واحدى بر همه آنها جریان دارد، و از یک ایمان یا کفر متاثراند؟

 

و آیا این ملازمه ابتکارى مولود این تیمیه، بر اصحاب و تابعین شیعى و بعد از آنها بر پیشوایان شیعه از ائمه، علماء بزرگان آنها در قرون گذشته با مناظرات و استدلالها و احتجاجهاى مذهبى فراوانشان در مجالس و محافل، مخفى مانده یا مخالفانشان در دفاع از رجال و مبادى شان، آن را فراموش کرده اند؟

 

اینها همه، هیچکدام نبوده است، تنها این مرد خوشش مى آید رافضیان را به مسیحیان تشیبه کرده باشد و بین على و ایمان معاویه حقه باز، و یزید فاسق و فاجر، و جنایتکاران مستبد بنى امیه و هتاکان بنى عباس، رابطه بر قرار سازد. و این ر انهایت درجه علم، دین ورع و ادب خود میداند.



13- در جلد 2ر99 کتابش بزرگ مرد امت خواجه طوسى و پیروان او و همه رافضیان را به انواع هتاکى و معاصى علنى، از قبیل ضایع ساختن نماز، و ارتکاب محرمات، و حلال دانستن حرمات الهى، و بى مبالاتى در امر مشروبات الکلى و فحشاء، حتى در ماه رمضان، و ترجیح شرک بر عبادت خدا، نسبت مى دهد. و این گونه کارها و امثال آنها را از حالات دائمى رافضیان مى شمارد. اعمال و رفتارى که هر کاو شگرى مى داند دروغ و خیال محض بیش نیست تا به وسیله اشاعه فحشاء بین مسلمانان، شیعه را بد نام کند. و خداى بزرگ داورى است صریح و قاطع روزى که میزان اعمال نصب کرده از سخنان هر کس جویا خواهد شد.

 

14- گوید: مشهور ترین کسانى که مرتد شدند، دشمنان ابى بکر الصدیق " رضى الله عنه " و پیروانشان مانند مسیلمه و تابعان او و دیگرانند. و رافضیان اینان را دوست دارند، چنانکه بسیارى از برزگانشان مانند این امامى مذهب " علامه حلى " و دیگران گفته اند. رافضیان اهل رده را بر حق مى دانند، و مى گویند، ابو بکر صدیق آنان را بنا حق کشته است 2ر102 منهاج.

 

پاسخ- کاش کسى پیدا مى شد از این مرد مى پرسید که به او خبر داده است که رافضیان، مسیلمه و طرفدارانش را دوست مى دارند، در حالی که هنوز او را دروغگو نامیده، مسیلمه کذابش مى گویند و عمالش را افتضاح تلقى مى کنند و شیعه از دروغهایش به تفصیل یاد کرده است. شیعیان نبوت را در انحصار خاتم پیغمبران محمد سید الانبیاء و ص " دانسته، هر مدعى نبوتى غیر از او را کافر مى دانند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد