از انس بن مالک روایت شده است که سائلى به مسجد آمد مى گفت: من یقرض الملى الوفى؟ در این موقع على " ع " در حال رکوع بود، با دستش به سائل مى گفت انگشترى را از دست من بیرون آور. پیغمبر خدا به عمر فرمود: واجب شد.
عمر گفت پدر و مادرم به قربانت یا رسول الله چه چیز واجب شد.
فرمود: به خدا سوگند بهشت براى او واجب شد و او انگشترى از دست خود خارج نکرد مگر اینکه خداوند او را از هر گناهى کوچک و بزرگ رهانید. انس گوید: هنوز کسى از مسجد بیرون نرفته بود که جبرئیل به این آیه نازل شد که خداى بزرگ مى فرماید
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون.
آنگاه حسان بن ثابت این اشعار را از خود سرود: